(¯`*•lloovvee•*´¯)
(¯`*•lloovvee•*´¯)

 

یه روزی عشق و محبت وفضولی و دیوونگی داشتن قائم باشک بازی میکردن .نوبت به دیوونگی که رسید همه رو پیدا کرد. اما هر چی گشت اثری از عشق نبود.فضولی متوجه شد که عشق پشت یک بوته ی گل سرخ قائم شده دیوونگی رو خبرکردو دیوونگی یه خار بزرگی برداشت و در بوته ی گل سزخ فرو کرد.

صدای فریاد عشق بلند شد.

وقتی به سراغش رفتن دیدن چشاش کور شده و دیوونگی رو حساب محبت خودشو مقصر می دونست پس تصمیم گرفت همیشه عشق رو همراهی کنه.

و از اون روز به بعد وقتی عشق به سراغ کسی میره چون دیوونست و چون کوره بدی های معشوقشو نمی بینه.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





ارسال در تاريخ دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, توسط ARTIN JoOn